جدول جو
جدول جو

معنی دره گرگ - جستجوی لغت در جدول جو

دره گرگ
(دَرْ رَ گُ)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد. واقع در 9هزارگزی شمال خاوری اشترینان و کنار راه مالرو دره چنار به اشترینان با 2175 تن سکنه. (طبق سرشماری 1335 هجری شمسی) آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم گرگ
تصویر دم گرگ
اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، کنایه از روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند، اول سپیده دم که هنوز هوا خوب روشن نشده، صبح دروغین، تاریک روشن، صبح نخستین، فجر کاذب، صبح اوّل، صبح کاذب برای مثال تابان دم گرگ در سحرگاه / چون یوسف چاهی از بن چاه (نظامی۳ - ۴۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
کاسب و پیشه ور که در کوچه و خیابان گردش کند و کالای خود را به فروش برساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زره گر
تصویر زره گر
زره ساز، زره باف، کسی که زره می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اره گر
تصویر اره گر
کسی که اره می سازد، اره ساز
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ رَ زَ)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیر بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 6هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 70 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان به آغاجاری، با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ گَ)
دره جزء ولایتی است در خراسان در شمال کوههای هزارمسجد در قسمتی مجاور سرحد ایران و روس، دارای 19 قریه، مرکز محمدآباد در 1365 متر ارتفاع کنار رود درونگو واقع شده و تولد نادرشاه نزدیک این قریه بوده. (یادداشت مرحوم دهخدا). نام یکی از شهرستان های استان نهم که نام قدیم آن معروف به محمدآباد است. این شهرستان تا سال 1328 هجری شمسی یکی از بخشهای تابعۀ شهرستان قوچان بوده بواسطۀ موقعیت و اهمیتی که دارد تبدیل به شهرستان گردیده است. حدود شهرستان دره گز عبارت است از: شمال به مرز ایران و شوروی - خاور به بخش سرخس از شهرستان مشهد - جنوب باختری شهرستان قوچان. آب و هوا، چون قسمت عمده شهرستان دره گز در داخل کوه هزارمسجد واقع است هوای آن سردسیر بخش حومه و قسمتی از آبادی ها که در جلگه واقعند هوای آنها نسبهً گرمسیر است. ارتفاعات: دو رشته ارتفاعات که از طرف خاور امتداد داشته در هرمحلی به اسامی مخصوص نامیده میشود. قلۀ اصلی آن هزارمسجد و از شعب آن زرین کوه است. گردنۀ معروف اﷲاکبر در این کوه واقع است و راه شوسۀ عمومی قوچان - دره گز از این گردنه عبور می نماید که در قسمت جنوبی 44 پیچ دارد و دو رشته رود خانه دائمی که از کوههای هزارمسجد جاری است که عبارتند از: رود خانه زنگالو که سرچشمۀ اصلی آن از کوه هزارمسجد و جریان آن از شمال باختری به طرف جنوب خاوری است. این رودخانه قسمتی از خاک شوروی را مشروب کرده و مجدداً داخل خاک ایران شده کلیۀ قرائی که در مسیر آن قرار دارند مشروب می نماید. رود خانه درونگر که از کوههای امامقلی و شمخال سرچشمه می گیرد قسمت عمده دهستان درونگر را مشروب میسازد بواسطۀ اهمیتی که این رودخانه دارد اسم دهستان بنام این رودخانه معروف شده است. روی هم رفته منطقۀ دره گز بواسطۀ ریزش باران و برف زیاد دارای رودخانه های محلی زیاد است که فقط در بهار آب دارند.
سازمان اداری: شهرستان دره گز از پنج بخش به نام حومه، نوخندان، چاپشلو، لطف آباد کلات تشکیل شده است و جز بخش چاپشلو چهار بخش دیگر در امتداد مرز ایران و شوروی واقعند جمع قرای آن 200 و مجموع نفوس شهرستان در حدود 58790 تن است راه شوسۀ آن تا لطف آباد امتداد دارد و اخیراً به نوخندان و درونگر نیز راهی احداث شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بخش حومه شهرستان، از یک دهستان به نام دهستان مرکزی تشکیل شده و دارای 17 آبادی بزرگ و کوچک میباشد که مجموع نفوس آن در حدود 3871 تن است. آب مزروعی کلیۀ قراء از 22 رشته قنات و رود خانه درونگر تأمین میشود به اغلب قرای بخش اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ گَ)
ناقد. صراف
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رِهْ گَ)
زره ساز و کسی که زره می سازد. (ناظم الاطباء). معروف. (آنندراج). زراد. دراع. سراد. زره باف. آن که زره سازد. نساج. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
باد زره گر شده ست آب مسلسل زره
ابر شده خیمه دوز باغ مسلسل خیم.
منوچهری (یادداشت ایضاً).
از زره گر، زره طلب نه جوال.
سنائی (ایضاً).
ای زلف یار من زرهی یا زره گری
یا پیش تیر غمزۀ دلبر زره دری.
ادیب صابر (ایضاً).
در ملک دشمن از تف قهر تو آب تیغ
ز انگشتهای دست زره گر فروچکد.
طالب آملی (آنندراج).
رجوع به زره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در سه هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان. سکنۀ آن 403 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ رَ / رِ گَ)
که ارّه سازد. صانع ارّه. (آنندراج) :
زند ارّه گر چون دم از کار خویش
ز سین سیادت نهد ارّه پیش.
ملاطغرا
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ گِ رِ نَ)
مجموع بسته های خرد و کوچک و بزرگ که غالباً پیره زنان در صندوق یا صندوقچۀ خود دارند. دستارهای خرد و بزرگ که در آن چیزها بسته اند: در گره گرنگم بگردم شاید دگمه ای به این رنگ پیدا کنم
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گُ دَ / دِ)
سیار. متحرک. (یادداشت مؤلف). غیرثابت چنانکه گدا و یا مردمی بیکاره، (اصطلاح عامیانه) طواف. دستفروش. (یادداشت مؤلف). آنکه متاع مستعمل در کوچه ها و خیابانها گرداند فروختن را: کتابفروش دوره گرد. کسبۀ دوره گرد. قبا ارخالقی دوره گرد، آنکه به همه جای رود و وقار ندارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ دَ)
دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 72هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 31هزارگزی خاور راه شوسۀ ازنا - بالا رود، با 165 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ گَ)
دهی است از دهستان ریمله بخش حومه شهرستان خرم آباد. واقع در 6هزارگزی شمال باختری خرم آباد و 12هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، با 120 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ بیرالوند میباشند
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَ)
ده کوچکی است از دهستان سیاه رود بخش افجه شهرستان تهران. واقع در خاور مرکز افجه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ سُ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 25هزارگزی جنوب باختری مشیز. سر راه مالرو گمناآباد به ده کوسه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَرْرَ)
ده کوچکی است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ گُ)
پوست گرگ، طبل بزرگ و نقاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زِ رِ مَ)
دهی از دهستان باسک است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 137 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ رِهْ گَ)
عمل زره گر. زره ساختن. زره بافی. زره سازی: خدای تعالی آهن را فرمانبر داروی (داود) کرد تا در دست وی همچون خمیر و همچون موم شد و جبرئیل را بفرمود تا وی زره گری بیاموخت. (ترجمه طبری، بلعمی).
در کار من فتاده زره وار صد گره
تا پیشه کرد زلف سیاهت زره گری.
رشید وطواط.
ساخت فروکند ز اسب، آینه بندد آسمان
صبح قبا زره زند، ابر کند زره گری.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 426).
رجوع به زره و زره گر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ / رِ گَ)
انتقاد
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ هََ)
ده کوچکی است از دهستان نوق شهرستان رفسنجان. واقع در 45هزارگزی شمال باختری رفسنجان به بافق. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ هََ)
دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. واقع در 72هزارگزی خاور دژ شاهپور و 15هزارگزی شمال خاوری پاسگاه قطونه آب آن از چشمه ها. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ تَ)
دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی شمال باختری دورود و کنارراه مالرو میراحمدی به لبیان بالا. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ چَ)
دهی است از دهستان مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 38هزارگزی شمال خاوری درمیان و 5هزارگزی خاور شوسۀ قاین به درح، با 348 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ گِ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. واقع در 49 هزارگزی جنوب فهلیان و 25هزارگزی راه شوسۀ کازرون به فهلیان، با 123 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ پَ)
دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس. واقع در 23هزارگزی خاور فردوس و سرراه مالرو عمومی مصعبی به فردوس. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سره گر
تصویر سره گر
ناقد، صراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم گرگ
تصویر دم گرگ
دنب گرگ ذنب ذئب، صبح کاذب، یکی از منازل قمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درو گر
تصویر درو گر
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
فرهنگ لغت هوشیار
پر از گره. یا گره گره کاری را کردن، نامنظم و اندک اندک آنرا انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است گذر گرد خیابانگرد ولگرد کسی که در کوچه و خیابانها حرکت کند و اجناس مستعمل را خرید و فروش نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم گرگ
تصویر دم گرگ
((دُ مِ گُ))
کنایه از صبح کاذب، یکی از منازل قمر، شوله، دنبال گرگ، ذنب السرحان
فرهنگ فارسی معین
طواف، غربتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد